آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد / شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک دیوانه نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی / به خدا مثل من تو تنهاست بخند!
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست / تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه ی آغاز نخوان / به خدا آخر دنیاست ، بخند....
تک تک واژه های این شعر رو دوست دارم
این شعری بود که سال 90 در وبلاگم گذاشتم
نظرات شما عزیزان:
ودر آن
حس خوبی جاریست
در نگاه تو تمنایی هست
بر لبت خواهش یک بوسه نشسته است
ولی
لایقش در نظرت پیدا نیست
تو به دنبال کسی میگردی
همدلی همنفسی
که زبان بگشایی
راز دل فاش کنی
وبگویی از مهر
وبخوانیش به عشق
تا تن صاف وعطشناک ترا
باسرانگشت نوازشگر عشق
زیر باران طراوت ببرد
و تو روئیده شوی
مثل یک غنچه درون دل او
رویش عشق چه تصویر فریبایی هست
تن تو غرق تمنا یی هست
تو به دنبال کسی میگردی
عطش خواهش تو عریان است
در پس چهرهی آرام تو یک طوفان است
گر مرا در یابی
من ترا می فهمم ...
آنان هایی که با نبودنشان بودنمان را به بازی
گرفتند...!
درد بی تو بودن نیست...
تاوان با تو بودن است...